اعتدال

مشخصات کتاب

سرشناسه:محدثی، جواد، 1331 -

عنوان و نام پديدآور:اعتدال[Book]/ جواد محدثی.

مشخصات نشر:مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1385.

مشخصات ظاهری:56 ص.

فروست:درسهایی از نهج البلاغه؛ 7.

شابک:4500 ریال: 964-971-024-8 ؛ 5600 ریال(چاپ سوم) ؛ 10000 ریال: چاپ پنجم 978-964-971-024-2 :

يادداشت:چاپ دوم.

يادداشت:چاپ سوم: 1388.

يادداشت:چاپ پنجم: 1391.

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- دیدگاه درباره میانه روی

موضوع:میانه روی -- جنبه های مذهبی -- اسلام

شناسه افزوده:بنیاد پژوهش های اسلامی

رده بندی کنگره:BP38/09 /م95 م3 1385

رده بندی دیویی:297/9515

شماره کتابشناسی ملی:م85-20838

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

اعتدال

جواد محدثی

بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1385.

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

سخن ناشر··· 7

سرآغاز··· 13

راه مستقيم اعتدال··· 19

بيراهه افراط و تفريط··· 24

آثار زيانبار افراط و تفريط··· 29

اعتدال در همه امور··· 38

1 - در انفاق و خرج··· 40

2 - در كسب روزى و درآمد··· 50

3 - در عبادت··· 58

ص: 5

4- در مهر و قهر··· 65

5 - در شتاب و درنگ··· 74

6 - در دوستى و دشمنى··· 81

7 - در ستايش و نكوهش··· 92

8 - در مصرف و خوراك··· 96

9 - در سخن و سكوت··· 104

10 - در بيم و اميد··· 109

11 - در غم و شادى··· 117

12 - در سوءظن و حسن ظن··· 125

13 - در برخورد كريمانه··· 131

14 - در غيرت ورزى (غيرت بيجا)··· 134

سخن آخر··· 137

ص: 6

سخن ناشر

نهج البلاغه را بى ترديد مى توان به دريايى پر گوهر تشبيه كرد كه هر چه بيشتر در آن غوّاصى شود، درسها و حكمتهاى زندگى ساز و پربهاى بيشترى به دست مى آيد. بى جهت نيست كه دانشمندان بسيارى در طول چهارده قرن، در پى درس آموزى از مكتب علوى و كسب معرفت از كلام اميرالمؤمنين عليه السلام بوده اند و

ص: 7

در شرح سخنان پر ارج او كتابها نوشته اند.

سخنان حضرت على عليه السلام، هم در زمينه مباحث نظرى و عقلى بسيار ارزنده و راهنماست، هم در قلمرو مسائل عينى و زندگى انسانى و موضوعات كاربردى و عملى كارگشاست و اين ابعاد متنوّع كلام آن حضرت، نشأت گرفته از روح بلند و شخصيّت بى نظير و چند بُعدى آن پيشواى بزرگ است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره وى فرمود:

«اَ نَا مَدينَةُ العِلْم و علىٌّ بابُها»(1).

ص: 8


1- - المستدرك على الصحيحين 3/137.

چه گفت آن خداوند تنزيل و وحى

خداوند امر و خداوند نهى

كه من شهر علمم عليّم در است

درست اين سخن قول پيغمبر(1) است

و چنان كه خود اميرالمؤمنين علیه السلام فرمود:

«علَّمني رسولُ اللّه صلی الله علیه و آله ألفَ بابٍ كلُّ بابٍ فَتَح ألفَ بابٍ»(2).

رسول خدا - كه درود خداوند بر او و خاندانش باد - به من هزار باب [علم] آموخت، كه هر باب آن هزار باب

ص: 9


1- - شاهنامه فردوسى، بر اساس چاپ مسكو، به كوشش دكتر سعيد حميديان 1/18 و 19.
2- - بصائر الدرجات 323.

گشود.

بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، به عنوان گامى هر چند كوچك در راستاى تكليف بزرگِ «شناساندن كلام و شخصيت على عليه السلام»، تصميم بر عرضه درسهايى زندگى ساز از معارف هميشه زنده و الهام بخش نهج البلاغه گرفته است، با اين باور كه كلام نورانى امير سخن حضرت على عليه السلام، در حدّ بالايى الگوى رفتارى، معاشرتى و معيشتى هر مسلمان، به ويژه نسل جوان است. از اين رو عرضه و انتشار اين سلسله درسها با قلمى روان و خلاصه،

ص: 10

مى تواند چراغ راه و فروغ زندگى باشد.

از حجج اسلام آقايان محمّد جواد نظافت و جواد محدّثى كه در «پژوهش» و «نگارش» اين سلسله درسها همّت گماشته اند، صميمانه تقدير مى شود. باشد كه اين گام و اِقدام، زمينه هر چه بيشتر آشنا شدن نسل جوان امروز را با معارف اهل بيت: و كتاب جاودانه نهج البلاغه فراهم آورد.

13 رجب 1427

17 مرداد 1385

ص: 11

ص: 12

سرآغاز

همه ما از پيامدهاى ناگوار «افراط» و «تفريط» ، چيزهايى شنيده ايم و از ناپسندى آن كم و بيش باخبريم.

از خوبى و آثار «اعتدال» و ميانه روى هم نكته هايى ديده ايم و مى دانيم.

بيرون رفتن از مرز اعتدال، به هر دليلى كه باشد و در هر موردى كه باشد ، انسان را به ناكامى مى كشد و قضاوت ديگران را هم منفى مى سازد. بر عكس ، كسانى كه روى

ص: 13

خط اعتدال حركت مى كنند و از افراط و تفريط و تندروى هاى بى خردانه و كوتاهى ها و سستى هاى جاهلانه پرهيز مى كنند ، محبوب تر و مطلوب ترند.

به گفته فردوسى:

زكار زمانه ميانه گزين

چه خواهى كه يابى زخلق آفرين

كسى كو ميانه گزيند زكار

پسند آيدش گردش روزگار

حتّى در مسايل اجتماعى و سياسى هم، مسأله تندروى و كندروى، بازتاب هاى منفى و آثار ويرانگر دارد و گاهى بحران آفرين و

ص: 14

مشكل ساز مى شود ، هم براى خود افراد ، هم براى جامعه.

پس، در اهميّت اعتدال شكّى نيست. در آثار سوء افراط و تفريط هم ترديدى وجود ندارد. ريشه هاى كشيده شدن انسان به افراط و تفريط را هم بايد شناخت و از عوارض آن در زمينه هاى مختلف زندگى بايد آگاه بود و ميانه روى و حركت بر مدار و در مسير «اعتدال» را در همه ابعاد آن بايد سرلوحه عمل خويش قرار داد.

اين مسأله مهم، به نوعى در تمام اركانزندگى ما مطرح است ، در انديشه ، رفتار ،

ص: 15

دوستى و دشمنى، خوراك و پوشاك، دخل و خرج، خنده و گريه، بخشش و امساك ، خواب و عبادت ، سخن و سكوت، خوشبينى و بدبينى ، شوخى و مزاح ، تنبيه و تشويق، سخت گيرى و مدارا ، محبّت و مهرورزى ، خشونت و نرمش، تعريف و انتقاد، و بسيارى امور ديگر.

آنچه مى خوانيد ، درباره اين موضوع مهم ، از ديدگاه سخنان اميرالمومنين عليه السلام در نهج البلاغه است.(1) و در ادامه گامى است كه

ص: 16


1- - شماره و نشانى مطالب آن حضرت، براساس نهج البلاغه نسخه «صبحى صالح» است.

براى آموختن «درس هايى از نهج البلاغه» برداشته ايم و هفتمين كتاب از اين مجموعه به شمار مى آيد.

باشد كه اين اثر، همچون جزوات پيشين ، ما را با گوشه اى از معارف اين كتاب جاودانه و سرشار از حكمت هاى ناب آشناتر و جانمان را با جرعه اى ديگر از چشمه زلال هدايت هاى علوى ، گرم و با صفاسازد.

جواد محدّثى

بهار 1385

ص: 17

ص: 18

راه مستقيم اعتدال

براى رسيدن به هر هدف، يك راه راست وجود دارد ، كه هم سالم و بى خطر است ، هم نزديك تر و رو به هدف و رساننده به مقصود.

چندين راه كج و انحرافى هم مى توان يافت، كه يا انسان را به بيراهه مى كشاند ، يا به هدف نمى رساند ، يا در پيچ و خم هاىخود ، رونده را خسته و نا اميد و دچار خطر و آسيب مى سازد.

ص: 19

رفتن از راه راست، روشى اعتدالى است و حركت در پيچ و خم هاى چپ و راست و مسيرهاى غيراصلى توان سوز است و گاهى گمراه كننده. تعبير راه راست و يا مستقيم و جاده چپ و راست و غيرمستقيم، كه جلوه اى از اعتدال يا افراط و تفريط است ، در كلام اميرالمومنين عليه السلام چنين آمده است:

«اليَمينُ والشِّمالُ مَضَلَّةٌ والطّريقُ الوُسطى هِىَ الجادَّةُ...».(1)راست و چپ گمراهى است و راه و جاده اصلى همان راه ميانه است.

ص: 20


1- - نهج البلاغه ، خطبه 16.

اين راه، آگاهانه و با توجّه انتخاب مى شود و با معيارهاى عقلانى و دينى سازگار است. در كلمات آن حضرت، از اين راه اعتدال و ميانه ، هم با عنوانِ «صراط مستقيم» يادشده است ، هم با واژه «قصد» و «اقتصاد»، هم با كلمه «جادّه»، هم با تعبير «اعتدال».درباره حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و روش زندگى او مى فرمايد: «سيرتُهُ القَصدُ»(1)، راه و روش او ميانه روى و اعتدال است.در نكوهش از مردم كوفه نيز از اينكه

ص: 21


1- - نهج البلاغه ، خطبه 94.

رشد و خير را نمى پذيرند و در راه «قصد» (اعتدال) گام برنمى دارند ، ملامتشان مى كند.(1)

راه اعتدال، راه خداپسند است وپروردگار نيز با فرستادن رسولان، مردم را به همين راه فرامى خواند: «وَعَلَى اللّه ِ قَصدُ السَّبيلِ».(2) روشن است كه هر راهى جدا از اين راه وسط و ميانه و روش اعتدال و حق، گمراهى است، و ميانِ راه درستِ ميانه و راه

ص: 22


1- - ما بالُكُم لا سُدِّدتُم لِرُشْدٍ وَلاهُدِيتُم لِقَصدٍ نهج البلاغه، خطبه 119.
2- - نحل، آيه 9 .

كجِ افراط و تفريط ، راه ديگرى نيست و هر كه از راه اصلى بيرون افتد ، به بيراهه جور و خطا و ستم درمى غلتد. امام على عليه السلام مى فرمايد:«مَنْ تَرَكَ القَصْدَ جارَ».(1)

هر كس راه ميانه را واگذارد، به بيراهه و انحراف مى افتد.

تاريخ پر از افراد و گروه هايى است كه به همين دليل ، گمراه شده اند و ديگران را هم به گمراهى كشانده اند.

ص: 23


1- - نهج البلاغه ، نامه 31 بند 109.

بيراهه افراط و تفريط

افراط، زياده روى در يك كار است و تفريط، كوتاهى و سهل انگارى و قصور در آن و هر دو زيان بارند.

اگر به درخت ميوه يا مزرعه گل و گياه، بيش از حد آب دهند يا كمتر از نياز آب برسانند ، در هر دو صورت آسيب مى بيند و تباه مى شود، يكى به خاطر افراط وزياده روى، ديگرى به سبب تفريط و كوتاهى.

ص: 24

كسى كه آيين زراعت و گل پرورى و باغبانى بداند ، به اندازه آب مى دهد. افراط و تفريط، از جهل و نادانى سرچشمه مى گيرد و جاهلان بى خبرند كه در هر كارى يا راه افراط مى پيمايند، يا در مسير تفريط قدم برمى دارند.

در اشاره به ريشه جهل در اين دو مسير انحرافى، على عليه السلام مى فرمايد:

«لاتَرَى الجاهِلَ اِلاّ مُفرِطاً أو مُفرِّطاً».(1)جاهل را نمى بينى مگر اهل افراط يا تفريط .

ص: 25


1- - نهج البلاغه ، حكمت 70 .

جاهل ، چون معرفت درست ندارد و راه صحيح و شيوه متعادل را نمى داند و مرزهاى دقيق و باريك مسائل و معارف و سلوك مناسب را نمى شناسد ، دچار زياده روى يا كوتاهى مى شود و يا از اين طرف بام فرومى غلتد، يا از طرف ديگر. براى چنين كسانى، حتى پند و تذكر و راهنمايىهم بى اثر يا كم اثر است ، چون با جهلشان راه پذيرش موعظه و هشدار را هم مى بندند و دچار نوعى غرورند.

امام على عليه السلام چنين افرادى را كه بيش از حد مغرورند و خداوند آنان را به حال

ص: 26

خودشان واگذاشته است ، از منفورترين اشخاص معرفى مى كند و مى فرمايد:

«از مبغوض ترين افراد نزد خداوند متعال ، كسى است كه خدا او را به حال خودش رها كرده است. پس او از راه اعتدال (قصدُ السّبيل) بيرون رفته وگمراه شده است.»(1)

خدا هرگز نمى خواهد كسى را رها كند، امّا وقتى جهل، فرمانده وجود كسى باشد و او را به وادى افراط و تفريط بكشاند، حالت

ص: 27


1- - «اِنّ اَبغَضَ الخلائِقِ الى اللّه ِ رجلان: رجلٌ وَكَلَهُ اللّه ُ الى نفسِهِ فهو جائِرٌ عن قصدِ السّبيلِ» نهج البلاغه، خطبه 17.

پذيرش سخن حق را حتى از سوى خدا از دست مى دهد ، خدا هم او را به حال خودش وامى گذارد و اين بدترين كيفر و قهر الهى است.افراط ، هر چند گاهى از روى علاقه و حسن نيّت صورت مى گيرد ، ولى از آثار منفى آن نمى توان جلوگيرى كرد ، همچون مادرى كه به خاطر علاقه بسيار، بيش از حد يك غذا را به كودكش بدهد ، كه او را بيمار خواهد ساخت.

ص: 28

آثار زيانبار افراط و تفريط

خروج از مرز تعادل، زيانبار و حسرت آفرين است، چه به صورت زياده روى و افراط باشد ، چه به شكل سستى و كوتاهى. كسى كه اوقات خود را بيش از حد هدر مى دهد و از عمر خود استفاده شايسته نمى كند ، پشيمان خواهد شد و اين دستاورد و ثمره تفريط اوست.على عليه السلام مى فرمايد:

ص: 29

«ثَمرةُ التّفريطِ النَّدامَةُ».(1)

ثمره و نتيجه تفريط ، پشيمانى است.

پس از اين سخن ، مى افزايد: ثمره احتياط هم سلامتى و ايمنى است، اين كلام مى رساند كه تفريط در مورد قبلى هم آنجاست كه دور انديشى مورد غفلت قرار گيرد و تفريط در حزم و عاقبت نگرى كه به صورت سهل انگارى و بى مبالاتى جلوهمى كند ، ندامت به بار آورد.تأثير سوء افراط و تفريط در امور مربوط به دل نيز بسيار است. نه اسير

ص: 30


1- - نهج البلاغه ، حكمت 181.

دل شدن خوب است ، نه بى اعتنايى به آنچه به قلب مربوط مى شود. حضرت امير عليه السلام ، كوتاهى درباره دل را زيانبار و افراط درباره آن را فسادآور مى داند: «فَكُلُّ تَقصيرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَكُلُّ اِفراطٍ لَهُ مُفْسِدٌ».(1)

پس در حالات قلب و آنچه به امور باطنى مربوط مى شود نيز، تعادل مطلوب است و خروج از اين محدوده ، ويرانگر و تباهى آفرين است.

كوتاهى در انجام وظيفه و كار بايسته، انسان را دچار عذاب وجدان مى كند و چنين

ص: 31


1- - نهج البلاغه، حكمت 108.

تفريط كننده اى احساس اندوه مى كند و اين نتيجه همان كوتاهى هاست. به تعبير آن حضرت:

«مَنْ قَصَّرَ فِى الْعَمَلِ ابْتُلِىَ بِالْهَمِّ».(1)هر كه در كار و تلاش كوتاهى كند ، به غصه و اندوه دچار مى شود.

اين محنتى كه مى كشم از تنگى قفس كفران نعمتى است كه در باغ كرده ام از سوى ديگر، وقتى دستگاه الهى، دستگاه پاداش بر نيكى هاست ، هر قصورى در اين زمينه، اسباب ندامت مى شود و

ص: 32


1- - نهج البلاغه ، حكمت 127.

احساس خسارت را به دنبال دارد. كلام آن حضرت در اين زمينه چنين است:

«هرگاه به پاداش الهى اطمينان داشتى ، كوتاهى در انجام كار نيك، مايهخسران و زيان است».(1)

نداشتن جدّيت در كار و سستى و سهل انگارى كه صورت ديگرى از همان تفريط است، سبب تضييع حقوق ديگران مى شود. در اين مورد نيز كلام حضرت چنين است:

ص: 33


1- - «وَالتَّقصِيرُ فى حُسنِ العَمَلِ اذا وَثِقْتَ بالثّوابِ عَلَيهِ غَبْنٌ» نهج البلاغه ، حكمت 384.

«مَنْ اَطاعَ التَّوانِىَ ضَيَّعَ الحُقُوقَ...».(1)

كسى كه از سستى و سهل انگارىپيروى كند ، حقوق را تباه مى سازد.

فرصت هاى فراوان و مناسبى براى عمل صالح و انجام وظيفه پيش مى آيد. تنبلى و بى حالى و كوتاهى كردن ، فرصت ها را هدر مى دهد و پيامد آن غصّه و حسرت است، هم در دنيا هم در آخرت ، به ويژه آنجا كه اين تفريط ها موجب تضييع حق ديگران شده باشد و امكان جبران نباشد.

در اشاره به اين اندوه و خسارت،

ص: 34


1- - نهج البلاغه، حكمت 239.

حضرت مى فرمايد:

«كسى كه در ايام و دوران اميد وآرزومندى، و پيش از رسيدن اجل و مرگ، در انجام آنچه كه بايسته است، كوتاهى و تفريط داشته باشد ، هم درباره كارش دچار خسران مى شود و هم فرارسيدن اجل به زيان اوست.»(1)

و در سخنى ديگر كوتاهى در اداى حق هر نعمت را زمينه ساز زوال آن نعمت مى شمارد.(2)

ص: 35


1- - «وَمَن قَصَّرَ فى اَيّامِ اَمَلِهِ قَبلَ حُضورِ اَجَلِهِ ، فَقَد خَسِرَ عَمَلَهُ وَضَرَّهُ اَجَلُهُ» نهج البلاغه ، خطبه 28.
2- - همان ، حكمت 244.

همان گونه كه كوتاهى و تفريط، غصه آور و تباهى آفرين است، افراط و زياده روى هم، حتى در مقدس ترين امور ، مثل حبّ اهل بيت عليهم السلام و دوست داشتن

اميرالمومنين عليه السلام انسان را به بيراهه مى كشد. خود آن حضرت در اين باره مى فرمايد:

«هَلَكَ فىَّ رَجُلانِ: مُحِبٌّ غالٍ ومُبغِضٌ قالٍ».(1)

ص: 36


1- - نهج البلاغه، حكمت 469. در همين حكمت ، اين سخن به اين صورت هم نقل شده است: «يَهلِكُ فِىَّ رجلانِ: مُحِبٌّ مُفرِطٌ وباهِتٌ مُفتَرٍ».

دو نفر درباره من هلاك شدند ، دوستدار غلوّ كننده و دشمن كينه توز.

درباره چنين غلوّ و زياده روى در محبّت، در بخشِ «تعادل» باز هم اشاره اى خواهيم داشت.

بارى... همواره بايد بر دورى از زياده روى و كوتاهى تأكيد داشت. «اندازه نگه دار كه اندازه نكوست.»

ص: 37

اعتدال در همه امور

اشاره

وقتى افراط و تفريط ، ناپسند و زيانبار است، حدّ وسط و راه ميانه و مرز «اعتدال»، مفيد و پسنديده خواهد بود. همان گونه كه خداوند ، مسلمانان را «امّت وسط» قرار داده است.(1) و پيامبر اعظم صلی الله علیه و آله هم بهترين اموررا ، ميانه ها و معتدل ها به شمار آورده

ص: 38


1- - «وَكذلِكَ جَعَلناكُم اُمَّةً وَسَطاً...» بقره، آيه 143.

است(1) ، اميرالمومنين عليه السلام نيز با نفى و نهى از زياده روى و كوتاهى، به اعتدال در امور مختلف فراخوانده است كه در اين بخش، به نمونه هاى متعددى در زمينه هاى گوناگون اشاره مى شود.

در فضايل اخلاقى نيز ، علما گفته اند كه خصلت پسنديده آن است كه از حدّ اعتدال نگذرد و به دو مرز افراط و تفريط نرسد. مثلاً سخاوت را ، حدّ ميانه بين بخل و ولخرجى دانسته اند، شجاعت را حدّ وسط

ص: 39


1- - «خيرُ الأمور اَوساطُها اوسطها» بحار الأنوار 74/383.

ميان ترس و تهوّر شمرده اند و تواضع را صفت متعادل ميان غرور و ذلّت به حساب آورده اند.

اينك به سخنان على عليه السلام درباره اعتدال در عرصه هاى مختلف زندگى مى پردازيم:

1 - در انفاق و خرج

يكى از موارد و مصداق هاى اعتدال ، درزمينه خرج و انفاق است. بعضى با خروج از مرز تعادل ، آن قدر خرج مى كنند كه به حدّ اسراف، تبذير، ولخرجى و ريخت و پاش مى رسد. اين كار و شيوه، هم زمينه ساز فقر و تنگدستى مى شود، هم هدر دادن امكانات و

ص: 40

تضييع سرمايه است، هم ناشكرى نسبت به نعمت هاى الهى.

بعضى هم آن قدر سختگيرى و امساك و دقّت و وسواس در خرج كردن نشان مى دهند كه به حدّ بخل و خسيسى مى رسد و نوع ديگرى از ناسپاسى مى شود.حركت در خط اعتدال، يعنى هم بخشنده بودن ، هم اسراف نكردن ، هم حسابگر و دقيق بودن ، هم دچار بخل نشدن. امام على عليه السلام در اين مورد مى فرمايد:

«كُنْ سَمَحاً وَلا تكنْ مُبَذِّراً ، وَكُنْ مُقَدِّراً

ص: 41

وَلاتَكنْ مُقَتِّراً».(1)

بخشنده و سخاوتمند باش، ولى ولخرج مباش. اندازه گير باش، ولى سختگير نباش.

افراط در اين كار به تبذير و اسراف مى انجامد كه به تعبير قرآن كريم «اسرافكاران برادرانِ شيطان هايند»(2) و با اين عمل، مايه خشنودى شيطان مى شوند. تفريط در اين كار نيز به بخل و امساك مى رسد. اين نيز روشى شيطان پسند است،

ص: 42


1- - نهج البلاغه ، حكمت 33.
2- - اسراء ، آيه 27.

چون شيطان هميشه با القائات و وسوسه هاى خود ، جلوى انفاق را مى گيرد و از فقير شدن مى ترساند.(1)قرآن كريم نيز خطاب به حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله دعوت به ميانه روى در انفاق مى كند و دستور مى دهد كه نه دستش را به گردن ببندد (كنايه از بخل) و نه كاملاً باز بگذارد و خودش فقير و ملامت زده گردد.(2) و عباد الرحمان را مى ستايد و از آنان با اين

ص: 43


1- - بقره، آيه 268.
2- - اسراء، آيه 29. «وَلا تَجعَل يَدَكَ مَغلُولَةً الى عُنُقِكَ ولا تَبْسُطها كُلَّ البَسطِ» .

ويژگى ياد مى كند كه وقتى انفاق مى كنند اسراف نمى كنند و سختگيرى هم نمى كنند ،بلكه راهى ميانه و معتدل پيش مى گيرند.(1)

اعتدال، ايجاب مى كند كه انسان هم به فكر خود و خانواده و تأمين معاش آنان باشد ، هم در انديشه محرومان و رسيدگى به آنان به سر برد و هيچ يك را فداى ديگرى نكند.

عبدالرحمان جامى چه زيبا سروده است:

ص: 44


1- - فرقان، آيه 67 «وَالَّذين اذا اَنفَقُوا لم يُسرِفُوا ولم يَقتُرُوا وكان بَينَ ذلِك قَواماً».

چون تيشه مباش و جمله بر خود متراش

چون رنده ز كار خويش بى بهره مباش

تعليم ز ارّه گير در عقل و معاش

چيزى سوى خود مى كش و چيزى مى پاش

امام على عليه السلام در شيوه درست بهره ورى از مال و به فكر آخرت بودن مى فرمايد:

«بخشى از مال دنيايتان را پيش بفرستيد ، تا قرضى براى شما باشد و به شما برگردد و همه را در دنيا باقى نگذاريد كه به زيان شما خواهد بود.»(1)

با اين شيوه، هم زندگى مادى و معيشت

ص: 45


1- - نهج البلاغه ، خطبه 203 «فقدِّموا بَعضاً يَكُن لَكُم قَرضاً...».

در حدّ كفاف تأمين مى شود و نيازهاى خود و خانواده برطرف مى گردد ، هم سبب آبادانى خانه آخرت و ذخيره معاد مى شود.

آنان كه بخل مى ورزند و در مصرف آنچه دارند ، چه براى خود و چه در راه كمك به ديگران دستشان بسته است و خسيسانه عمل مى كنند، براى گريز از فقر است. بعضى ها يك عمر در فقر و فلاكت به سر مى برند و خرج نمى كنند ، از ترس اينكه مبادا فقير شوند! حضرت على عليه السلام چه زيبا به اين نكته اشاره مى فرمايد:«عَجِبْتُ لِلبَخيلِ يَستَعْجِلُ الفَقْرَ الَّذِى

ص: 46

مِنْهُ هَرَبَ وَيَفُوتُهُ الغِنَى الَّذى ايّاهُ طَلَبَ ، فَيَعيشُ فِى الدّنيا عَيْشَ الفُقَراءِ ويُحاسَبُ فِى الآخِرَةِ حِسابَ الأغنياءِ»(1)

در شگفتم از بخيل ، كه فقرى را با شتاب به سوى خود مى كشد كه از آن گريخته و ثروتى را از دست مى دهد كه آن را طلبيده است، در دنيا همچون فقيران زندگى مى كند ، ولى در آخرت ، حسابِ توانگران را از او مى كشند. (به تعبير ديگر: آشِ نخورده و دهانِ سوخته!)

ص: 47


1- - نهج البلاغه ، حكمت 126.

بخيلان ، با افراط در نگهدارى مال و خرج نكردن آن ، از فقر مى گريزند ، ولى عمرى در دام و دامن فقر مى افتند. اين ريشه جاهلانه را بايد با اعتدال در مصرف و خرج و با خوشبينى به خداوند كه رزّاق است ، خشكاند. در توصيه هاى دينى آمده است كه احسان و خرج كنيد و از فقر نترسيد.

در برخورد با فقير و سائل نيز ، توصيه حضرت على عليه السلام به اعتدال است. بعضىبرخورد تند و خشن و طرد كننده با سائل مى كنند ، بعضى هم احساسات بر آنان غلبه مى كند و در انفاق زياده روى مى كنند.

ص: 48

حضرت مى فرمايد:

«اگر به سائل عطا مى كنى ، به شكل خوب و مناسب عطا كن (بدون تحقير و توهين و معطّل كردن) و اگر هم منع مى كنى و نمى دهى، به نحو شايسته و همراه با عذرخواهى باشد.»(1)اين نيز يكى از جلوه هاى ميانه روى است.

ص: 49


1- - نهج البلاغه، نامه 53 «واَعْطِ ما اَعطَيتَ هَنِيئاً وَامْنَعْ فى اِجمالٍ واِعذارٍ».

2 - در كسب روزى و درآمد

هر چند ما مأموريم براى تأمين معاش ، تلاش كنيم و اين كوشش و جديّت و برنامه ريزى نوعى عبادت محسوب مى شود، امّا عقيده داريم كه روزى دست خداست. او رازق است و روزى هر جنبده اى را بر عهده گرفته است.(1)از اين رو ، بايد از ما حركت باشد تا او بركت دهد. در عين حال، به تلاش زياد و دوندگى و حرص و جوش و ميزانِ طلب هم

ص: 50


1- - هود، آيه 6«وَما مِن دابَّةٍ فى الأرضِ اِلاّ عَلَى اللّه ِرِزقُها».

بستگى ندارد و گاهى اين گونه فعاليت هاى بسيار ، بى ثمر مى ماند و آنچه به عنوان روزى مقدّر است، همان مى رسد. اين نكته در آيات قرآن و احاديث بسيار مطرح شده است.على عليه السلام مى فرمايد:

«به يقين بدانيد ، خداوند براى بنده اش هر چند كه چاره جويى و جستجوگرى اش بزرگ و بسيار و سخت باشد و نقشه اش قوى، هرگز بيش از آنچه در كتاب حكيمش مقرّر كرده است به او نمى رساند. پس هر كه به اين نكته عارف و عامل باشد ، در

ص: 51

منفعت جويى راحت تر است و هر كه در اين حقيقت شك داشته باشد ، گرفتارتر و دل مشغول تر است... پس هر چه بيشتر شاكر باش و از عجله اتبكاه و در حدّ و مرز روزى خود بايست!»(1)

پس چون معادله رزق و روزى چنين نيست كه هر كس بيشتر بكوشد، به ثروتِ بيشترى برسد ، لازم است انسان در تلاش براى معيشت تعادل داشته باشد. سعدى

ص: 52


1- - نهج البلاغه ، حكمت 273 «اَنّ اللّه َ لم يَجعَل للعَبدِ ...».

گويد:

«صياد، بى روزى در دجله ماهى نگيرد و ماهى بى اجل در خشكى نميرد.»(1)نه در خانه نشستن و دست از كار و تلاش كشيدن، به اميد اينكه «خدا روزى رسان است» روش صحيحى است، نه زحمت و دوندگى بيش از حد و از هر راهى كه باشد و به هر صورت كه عملى باشد ، ضامن افزايش روزى است. بايد به آنچه تكليف است، در حدّ متعادل و از راه حلال كوشيد ، تا خداوند هم روزى مقدّر را برساند

ص: 53


1- - گلستان سعدى ، باب هشتم.

و آنچه بناست برسد ، خداوند زمينه آن رافراهم مى سازد.

اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد:

«وَاعلَم يا بُنَىّ! اَنَّ الرِّزقَ رِزقانِ: رِزقٌ تَطلُبُهُ و رِزقٌ يَطلُبُكَ، فإنْ اَنْتَ لم تَأتِهِ اَتاكَ».(1)

فرزندم! بدان كه رزق و روزى دو گونه است: يكى رزقى كه تو در پى آنى ، ديگرى رزقى كه آن در پى توست و اگر سراغش هم نروى به سراغت مى آيد.

اين كلام ، روح آرامش و اعتدال و

ص: 54


1- - نهج البلاغه ، نامه 31 بند 106.

خونسردى و اطمينان را در كسب روزى به انسان مى دهد و او را از افراط و تفريط بازمى دارد. مهم آن است كه طلب و تلاش ما برخوردار از متانت و درستى و درستكارى باشد. باز از سخن امام عليه السلام بياموزيم كه مى فرمايد:

«خُذْ مِنَ الدّنيا ما اَتاك وتَوَلَّ عمّا تَولّى عَنكَ، فاِنْ اَنتَ لم تَفعَلْ فَاَجْمِل فِى الطَّلَبِ».(1)آنچه را كه از دنيا به تو روى آورد بگير و از آنچه از تو روى گردان شود ، روى

ص: 55


1- - نهج البلاغه، حكمت 393.

برگردان و اگر چنين نكنى ، لااقل در طلب دنيا به اجمال و نيكويى رفتار كن.

در سخن حكيمانه ديگرى مى فرمايد:

«خَفِّضْ فِى الطَّلَبِ وَاَجْمِلْ فِى المُكتَسَبِ، فَإنَّه رُبَّ طَلَبٍ قَد جَرَّ الى حَرَبٍ ، فَلَيْسَ كُلُّ طالبٍ بِمَرزُوقٍ وَلا كُلُّ مُجمِلٍ بَمَحرُومٍ».(1)

در طلب، كوتاه بيا و در كسب، روششايسته به كارگير ، چرا كه چه بسا طلب به محروميّت بينجامد. چنان نيست كه هر جوينده اى، روزى يابد و

ص: 56


1- - نهج البلاغه ، نامه 31 بند 85.

هر طالبِ متعادلى محروم بماند.

باز هم سخن زيباى سعدى را ياد كنيم كه گفته است:

«دو چيز محال عقل است: خوردن بيش از رزق مقسوم و مردن پيش از وقت معلوم. به نا نهاده دست نرسد و نهاده، هر كجا كه هست برسد.»(1)آرى... مگر هر كس مى رود ، مى رسد؟ مگر هر كس مى دود ، مى برد؟ اى بسا رونده و دونده اى كه پيش مى تازد و عاقبت هم خويش را مى بازد!

ص: 57


1- - گلستان ، باب هشتم ، آداب صحبت.

3 - در عبادت

با آنكه عبادت ، فلسفه خلقت انسان است و رابطه عبوديت ما با آفريدگار، هر چه بهتر و قوى تر باشد ، ما را به خدا نزديك تر مى كند ، امّا برنامه هاى عبادى و مراسم وآيين هاى دينى نيز اگر همراه با اعتدال نباشد ، به جاى سازنده بودن ، گاهى ويرانگر مى شود و به جاى شوق آفرينى، موجب ملال و گريز مى شود و به جاى جذب، دفع مى كند.

عبادت هاى واجب ، فريضه نام دارد كه حتماً بايد انجام داد.

ص: 58

عبادت هاى مستحب، نافله ناميده مى شود كه انجامش پسنديده است و ثواب دارد.

عبادت هاى مستحب اگر چنان وقت وتوان و حوصله انسان را بگيرد كه براى واجبات ، حال و مجالى و رغبت و شوقى نماند ، اين خروج از مرز اعتدال را مى رساند. پرداختن به فرايض و نوافل ، هر كدام در جاى خود و به اندازه خود ، نشان ميانه روى در عبادت است.

امام على عليه السلام مى فرمايد:

«لا قُربَةَ بِالنَّوافِلِ اِذا اَضَرَّتْ

ص: 59

بِالفَرائضِ»(1).اگر انجام نافله ها و مستحبات، به واجبات ضرر بزند ، آن نافله ها موجب تقرّب نيست!

آنچه معيار ارزش در عبادات است، كيفيت و محتواست، نه حجم عبادت، گاهى شيطان بعضى را از راه پرداختن بيش از حدّ به نوافل، از انجام تكاليف واجب و اصلى بازمى دارد ، يا به آنها آسيب مى رساند (ترك واجب كرده و سنّت به جا آورده ايم!).

مراعات «حال درونى» در عبادت و

ص: 60


1- - نهج البلاغه، حكمت 39.

پرهيز از تحميل عبادت بر خويش لازم است ، و الاّ تأثير منفى مى گذارد. نماز و دعا و برنامه هاى عبادى بايد از روى شوق و لذّت و حضور قلب و رغبت باطنى انجام گيرد.

اين نكته تنها با رعايت اعتدال به دست مى آيد و اگر انسان تحت فشار و اكراه و با بى رغبتى به عبادتى بپردازد ، زدگى ايجاد مى كند.

حضرت على عليه السلام با توجه دادن به اين نكته كه در عبادت، بايد حالتِ «اقبال قلب» و آمادگى روحى را در نظر داشت و با بى حالىو بى رغبتى به مستحبات نپرداخت ،

ص: 61

مى فرمايد:

«اِنَّ لِلقُلُوبِ اِقبالاً واِدْباراً ، فإذا اَقبَلَتْ فَاحْمِلُوها عَلَى النّوافِلِ، وَإذا اَدْبَ-رَتْ فَاقْتَصِرُوا بِها عَلَى الفَرائِضِ».(1)

دل ها حالت اقبال و ادبار (شوق يا بى رغبتى) دارند. هرگاه اقبال داشتند ، آن ها را به نافله ها واداريد و هرگاه ادبار داشتند ، به واجبات اكتفا كنيد.

ميانه روى در امور عبادى ، به اين استكه نه خودمان هنگام بى علاقگى خود را به عباداتِ بيش از حد واداريم ، نه از فرزندانمان

ص: 62


1- - نهج البلاغه ، حكمت 312.

و ديگران با فشار و تحميل بخواهيم كه چنان كنند. افراط در عبادت، گاهى به عجب و غرور مى كشاند و گاهى زدگى و نفرت پديد مى آورد. ولى ميانه روى و اعتدال، تضمينى بر استمرار آن است.(1)

آن حضرت، حتى به واليان و مسوملاندرباره مسأله اقامه نماز جماعت، توصيه مى فرمايد كه حالت اعتدال داشته باشند، نه نماز را آن قدر سنگين و طولانى بخوانند كه

ص: 63


1- - در كتاب هايى همچون اصول كافى و وسائل الشيعه ، بابى با عنوان «الاقتصاد فى العبادة» وجود دارد كه تأكيدى بر اين اعتدال است.

مردم بيزار و متنفّر شوند ، و نه آن قدر سريع و سبك بخوانند كه نماز تباه و ضايع شود.(1) سپس استناد مى كند به اينكه وقتى پيامبر خدا صلی الله علیه و آله او را براى مأموريتى به يمن فرستاد ، از وى خواست كه در نماز، حالضعيف ترين افراد را مراعات نمايد و به مومنان مهربان باشد ، چرا كه گاهى در ميان مردم ، افراد بيمار و بى حال يا گرفتار وجود دارند كه تاب و طاقت نماز طولانى را ندارند.

ص: 64


1- - «واذا قُمتَ فى صلاتك للنّاسِ، فلا تكونَنَّ مُنَفِّراً ولا مُضَيِّعاً...» نهج البلاغه، نامه 31.

4 - در مهر و قهر

برخورد قهرآميز يا مهرآميز با ديگران ، يكى از موارد اعتدال است. تعادل به اين است كه انسان هم جاذبه داشته باشد هم دافعه، هم مهرورزى هم خشم ، هم محبت هم نفرت ، هم قاطعيّت هم نرمش. و اين صفات بهصورت معتدل در انسان باشد. زياده روى در هر يك يا كم گذاشتن از هر يك ، پيامدهاى نامناسبى دارد. اين نكته هم در روابط عادى ميان افراد است ، هم در رابطه مسوملان و دولتمردان با مردم و زيردستان، هم والدين با فرزندان، هم استادان و مربيان با

ص: 65

شاگردان.

اميرمومنان عليه السلام در يكى از نامه هاى خويش به كارگزارانش مى نويسد:

« ... وَاخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللّينِ ، وَارفُقْ ماكانَ الرِّفقُ اَرْفَقَ...».(1)شدّت را با كمى نرمش به هم درآميز و تا وقتى كه رفق و ملاطفت كارساز است، مدارا كن و آنجا كه جز شدّت عمل كارگشا نيست ، برخورد شديد داشته باش ... و چنان رفتار كن كه نه زورمندان در تو طمع بندند ، نه ضعيفان

ص: 66


1- - نهج البلاغه، نامه 46.

از عدالتِ تو نا اميد گردند.

نرمش و مدارا و خوش خلقى بسيار پسنديده است، ولى اگر از حد بگذرد و افراط شود، كارها زمين مى ماند و از آن سوءاستفاده مى شود. قاطعيت و قهر خوب است ، امّا اگر به افراط گرايد ، محيط رعب و وحشت و نفرت پديد مى آورد. در امور شخصى، هر چه انسان با گذشت تر باشد ، اثرگذارتر است ، امّا در امور مديريتى و رهبرى و كارپردازى، نرمش و مداراى زياد موجب سستى كارها و از هم گسيختن شيرازه امور مى شود. تشخيص اينكه كجا بايد مهرورزى

ص: 67

كرد و تا چه حدّ ، و كجا بايد سختگيرى نمود و تا چه اندازه، از مسائل بسيار مهم در مديريت و تربيت است. طبيب جرّاح، هم تيغمى زند ، هم مرهم مى گذارد.

درشتى و نرمى به هم در ، بِهْ است

چو رگْ زن كه فصّاد و مرهم نِهْ است(1)امام على عليه السلام در وصيتنامه اش به امام حسن عليه السلام مى نويسد:

«اذا كانَ الرِّفقُ خُرقاً كانَ الخُرقُ رِفقاً ، رُبَّما كانَ الدّواء داءً وَالدّاءُ دَواءً»(2).

ص: 68


1- - بوستان سعدى، باب اول.
2- - نهج البلاغه، نامه 31.

جايى كه رفق و مدارا درشتى به حساب آيد ، درشتى ، مدارا شمرده شود. چه بسا كه درمان درد شود و درد ،درمان گردد.

يعنى بايد حساب كرد كه در اين مورد ، رفق و مهر كارساز است، يا قهر و تندى و سختگيرى مشكل را حل مى كند؟ خوبى و بدى هر صفت و عملى را، گاهى جايگاه و موقعيت تعيين مى كند. (هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد). رفق ، ابزارى براى تربيت است، ولى اگر نرمش بيش از حد، طرف را گستاخ كند ، بايد از آن صرف نظر كرد و از راه سختى و درشتى وارد شد. اينكه

ص: 69

حضرت ، گاهى درد را درمان و درمان رادرد مى داند ، اشاره به شناخت جايگاه اعتدالى در برخوردهاست. چه زيبا گفته است سعدى شيرازى:

«خشم بيش از حد گرفتن ، وحشت آرد و لطف بى وقت ، هيبت ببرد ، نه چندان درشتى كن كه از تو سير شوند و نه چندان نرمى ، كه بر تو دلير شوند.

شبانى با پدر گفت: اى خردمند

مرا تعليم ده پيرانه يك پند

ص: 70

بگفتا: نيك مردى كن نه چندان

كه گردد خيره ، گرگ تيزدندان»(1)قاطعيّت و خشونت هم كه در برخى موارد لازم است ، به خصوص نسبت به دشمنان، اگر از حد بگذرد ، خودى ها را هم هراسان و بى اعتماد مى سازد.(2)

مردم منطقه اى از قلمرو حكومت اميرالمومنين عليه السلام از دستِ رفتار خشونت آميز و تند يكى از كارگزاران، به آن حضرت شكايت كردند ؛ مردمى كه مسلماننبودند، ولى تحت ذمّه حكومت اسلامى به سر مى بردند. امام در نامه اى به آن والى ، با اشاره به شكايت مردم از جفا و تندى و رفتار قهرآميز او ، مى نويسد:

«من خوب نگريستم، ديدم آنان نه اهل آنند كه كاملاً نزديكشان بدارى ، چون مشركند ، و نه در خور آنند كه طرد و نفى و جفا كنى، چون پيمان بسته اند. پس جامه اى از نرمش و مهر در برخورد با آنان بپوش كه كمى قهر و شدّت به آن آميخته باشد و با آنانرفتارى بين رأفت و شدّت داشته باش و

ص: 71


1- - گلستان ، باب هشتم آداب صحبت.
2- - به قول سعدى در همان جا: «پادشاه بايد تا به حدّى خشم بر دشمنان نراند كه دوستان را اعتماد نماند.»

هم نزديكشان ساز و هم دورشان كن.»(1)

اين تأكيدى است بر همان اعتدال در مهر و قهر و شدّت عمل و مدارا و رعايت حدّ وسط در برخورد با ديگران. به قول صائب تبريزى:

نرمى زحد مبر كه چو دندان مار ريخت

هر طفل نى سوار ، كند تازيانه اشدر مسائل تربيتى و برخورد والدين با

ص: 72


1- - نهج البلاغه، نامه 19 «فالبَسْ لَهُم جِلباباً مِنَ اللّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ وَداوِلْ لهم بَينَ القَسوَةِ والرّأفَةِ وَامزُجْ لهم بَينَ التَّقريبِ والاِدناءِ والاِبعادِ وَالاِقصاءِ».

فرزندان و معلمان با شاگردان، فرموده امام على عليه السلام بسيار كارگشا و مهم است.

5 - در شتاب و درنگ

مثل ميوه كه بايد آن را در وقت معيّن چيد ، چون اگر زودتر بچينند، كال و نارس است و بى فايده ، و اگر ديرتر بچينند، هم خراب مى شود و هم وقت استفاده از آن مى گذرد ، كارها را هم بايد به موقع انجام داد. هر كارى وقت خاصى دارد. اقدام زودهنگام،آن را بى ثمر مى سازد و دير اقدام كردن ، موجب از دست رفتن فرصت مى شود.

نه عجله خوب است، نه درنگ و تأمّل در

ص: 73

آنجا كه اقدام لازم است. رعايت اعتدال در اين مورد هم نشانه خردمندى است.

امام على عليه السلام در اين مورد مى فرمايد:

«وَايّاكَ والعَجَلَةَ بالأُمُورِ قَبلَ اَوانِها ، اَوِ التَّسَقُّطَ فيها عندَ اِمكانِها ، اَوِ اللَّجاجَةَ فيها اِذا تَنكَّرَتْ، اَوِ الوَهْنَ عَنها اِذا اسْتَوضَحَتْ، فَضَعْ كُلَّ اَمْرٍ مَوضِعَهُ وَاَوقِعْ كُلَّ اَمْرٍ مَوقِعَهُ.»(1)

بپرهيز از اينكه كارها را پيش از هنگام آنها انجام دهى، يا وقتى امكان عمل هست سستى و درنگ كنى ، يا آنجا كه

ص: 74


1- - نهج البلاغه ، نامه 53 بند 48.

كارها ناشناخته و مبهم است با لجاجت اقدام كنى ، يا آنجا كه واضح و روشن است، سستى نشان دهى و هر كارى را در زمان خود انجام بده.

هم كندى بى جا، هم عجله بى مورد ، هر دو زيانبارند و دو روى يك سكّه اند، سكّه افراط و تفريط . وقتى كارى را مى توان«خوب» ناميد كه بجا و بموقع انجام شده باشد ، نه زودتر و نه ديرتر و اين معناى ديگرى از «عدل» است ، آن گونه كه حضرت مى فرمايد:

ص: 75

«العَدلُ يَضَعُ الأُمُورَ مَواضِعَها»(1)؛ عدالت، هر چيزى را در جاى خودش قرار مى دهد.

درباره ميانه روى در سرعت و درنگ، از مالك اشتر چنين ستايش مى كند:«نسبت به مالك، هيچ جاى ترس و نگرانى نيست ، نه از سستى و نه از لغزشش، نه از كندى او آنجا كه سرعت به احتياط نزديك تر است و نه از شتابش آنجا كه درنگ و كندى بهتر است».(2)

ص: 76


1- - نهج البلاغه، حكمت 437.
2- - همان ، نامه 13 «وَلا بُطومهُ عمّا الإسراعُ اليه اَحزَمُ».

و اين همان توازن و تعادل در شتاب و درنگ است. در سخنى ديگر در خصوص شتابزدگى و اقدام عجولانه و تمثيل آن به چيدن ميوه نرسيده، مى فرمايد:«مُجْتَنِى الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ ايناعِها

كالزّارِعِ بِغَيرِ اَرضِهِ».(1)

آن كه ميوه را در غير وقت رسيدنش بچيند، همچون كسى است كه در زمين ديگرى كشت كرده است.

اعتدال در شتاب و درنگ ، هم در تصميم گيرى هاست، هم در سخن گفتن ، هم

ص: 77


1- - نهج البلاغه ، خطبه 5 .

در مداواى درد ، هم در امور تربيتى و اجتماعى. مهم ، شناختن جاى آن است.

گاهى شتاب بيش از حد ، خستگىمى آورد ، ولى رعايت اعتدال ، تضمينى بر موفقيت است:

سعدى مى گويد:

سگِ تازى دو تك رود به شتاب

شتر آهسته مى رود شب و روز

داستان مسابقه لاك پشت و خرگوش را هم كه در كتاب هاى درسى خوانده ايد. اين هم روى ديگرى از ميانه روى در مسأله شتاب و درنگ است كه به پيروزى لاك پشت در راه پيمايى معتدلش بر خرگوش تيزپاى

ص: 78

شتابان انجاميد.

امام على عليه السلام مى فرمايد:«قَليلٌ مَدُومٌ عَلَيهِ ، خَيرٌ مِن كَثيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ».(1)

اندكى كه بر آن استمرار باشد ، بهتر از بسيارى است كه از آن خستگى پديد آيد.

و اين يعنى همان اعتدال!

يادآورى: اگر «عجله كار شيطان است»، آيا درباره دفع خطر و مبارزه با دشمن و فرو نشاندن آتش و اصلاح اخلاق و ... هم

ص: 79


1- - نهج البلاغه، حكمت 444.

چنين است؟ قطعاً در اين گونه موارد ، درنگو تأمّل خطر آفرين است و عجله و شتاب، لازم. آنچه بد است ، شتاب در همه جا و درنگ و تأمل در همه موارد است.

6 - در دوستى و دشمنى

دوستى هاى افراطى ، دوستدار را چنان از خود بى خود مى سازد كه اسير محبّت ديگران مى شود. اين گونه دل سپردن سبب مى شود كه افراد همه اسرار و امور شخصى را با دوست در ميان مى گذارند، غافل از آنكه اگر روزى اين دوستى به هم بخورد ،اسرارى كه در اختيار يكديگر قرار داده اند،

ص: 80

دردسرساز خواهد شد و مايه رسوايى.

همچنين گاهى ميان دو نفر يا دو گروه، دشمنى است. در دشمنى چنان افراط مى كنند و همه پل ها را خراب مى كنند كه اگر روزى كدورت و عداوت برطرف شود و ناراحتى ها فروكش كند ، يا سوء تفاهم ها رفع گردد ، مايه شرمندگى خواهد شد، يا امكان دوستى مجدّد نخواهد بود.

على عليه السلام درباره اين زياده روى در دوستى و دشمنى مى فرمايد:«اَحْبِبْ حَبيبَكَ هَوناً ما، عَسى اَن يَكُونَ بَغيضَكَ يوماً ما ، وَاَبْغِضْ بَغيضَكَ هَوناً

ص: 81

ما ، عَسى اَنْ يَكُونَ حَبيبَك يوماً ما.»(1)

دوستت را به اندازه دوست بدار و دوستى كن ، چه بسا روزى دشمنت شود. با دشمنت نيز به اندازه دشمنى كن ، چون شايد كه روزى دوستِ تو گردد!

گاهى شدّت علاقه ، انسان را به نديدن عيوب يا نديدن حق مى كشاند. گاهى شدّتدشمنى، انسان را به جفا و رفتار ناروا و ظالمانه وا مى دارد. تعادل سبب مى شود كه نه محبّت ، سبب افتادن به وادى گناه و

ص: 82


1- - نهج البلاغه ، حكمت 268.

انحراف شود ، نه كينه و دشمنى به ستم بكشاند. حضرت در خطبه متقين ، از جمله اوصاف پارسايان را چنين برمى شمارد:

«لا يَحيفُ على مَن يُبْغِضُ وَلا يَأثَمُ فيمَنْ يُحِبُّ».(1)

نه بر آن كه دشمن مى دارد ظلم مى كند ،نه در مورد آن كه دوستش دارد به گناه مى افتد.

هيچ انسانى خالى از حبّ و بغض نيست و اين غريزه خدادادى ، تنظيم كننده امور زندگى درباره دوستان و دشمنان است،

ص: 83


1- - نهج البلاغه ، خطبه همّام خطبه 193.

ولى بايد هوشيار بود كه از آفتِ زياده روى مصون بمانيم و از مرز اعتدال، خارج نشويم.

حضرت على عليه السلام در ياد كرد صحنه هاى درگيرى مسلمانان با كافران، از مواردى ياد مى كند كه در يك جبهه ، پدر است ، در جبههديگر پسر ، يا دو برادرند ، يكى در جبهه ايمان و يكى در صف كافران. جنگ كه پيش مى آمد ، اينان با هم درگير مى شدند و مسلمانان، پدر يا فرزند يا عمو و برادر كافر خود را در جنگ مى كشتند و اين صحنه ها

ص: 84

بر ايمان و پايدارى آنان مى افزود.(1) اين

نشان مى دهد كه در اسلام محبت به فرزند و پدر و برادر و اقوام در حدّى است كه اگرمرز رويارويى ايمان و كفر پيش آيد ، آن محبت ها تأثير منفى نمى گذارد و مانع عمل به وظيفه جهاد نمى شود.

چه بسيارند كسانى كه به خاطر علاقه هاى دوستى و خويشاوندى، با حق و عدالت دشمن مى شوند و نمى توانند خود را از مدار و جاذبه محبّت هاى افراطى خارج

ص: 85


1- - نهج البلاغه ، خطبه 56 «وَلَقَد كُنّا مع رسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله نَقتُلُ آباءَنا واَبناءَنا...».

سازند و حق را فداى دوستى ها مى كنند.

دوستى هاى به اندازه ولى پايدار، بهتر از عشق هاى گدازان و زودگذر است، در آن اعتدال است و در اين افراط .در مورد محبت اهل بيت عليهم السلام نيز كه آن همه مورد سفارش پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله است و در قرآن، مودّت اين خاندان پاك ، اجر رسالت به حساب آمده است ، اگر از حدّ اعتدال خارج شويم ، دچار غلوّ مى شويم كه خود امامان از آن نهى كرده اند.

در بخش «آثار زيانبار افراط و تفريط» ، به اين نكته اشاره شد. اكنون تأكيد مجدّد

ص: 86

مى شود كه عامل پيدايش برخى گروه هاى انحرافى در جامعه اسلامى و ميان دوستداران خاندان رسالت، عشق و علاقهافراطى است. اميرالمومنين عليه السلام هم در روزگار خود ، دچار برخى اهل غلوّ بود و با آنان برخورد شديدى كرد و هم از آينده خبر داد كه چنين آفتى در پيكره جامعه شيعى به وجود خواهد آمد. مى فرمايد:

«سَيَهلِكُ فِىَّ صِنْفانِ: مُحِبٌّ مُفرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الحُبُّ اِلى غَيرِ الحَقِّ ومُبغِضٌ مُفرِطٌ يذهَبُ بِهِ البُغْضُ اِلى غَيرِ الحقِّ ، وخَيرُ النّاسِ فِىَّ حالاً النَّمَطُ الأوسَطُ

ص: 87

فَالْزَمُوهُ».(1)درباره من دو گروه به هلاكت خواهند افتاد: يكى آن كه محبّت افراطى دارد و چنين علاقه اى او را به غيرحق مى كشاند ، و يكى هم دشمن تندرو كه عداوت افراطى او را به سوى غير حق مى برد. بهترين مردم درباره من ، گروه ميانه رو هستند ، پس با آنان باشيد.

اميرالمومنين عليه السلام اهل بيت پيامبر را به عنوان الگو و معيار حق معرفى مى كند و گرايش به آنان را عامل حركت در مسير

ص: 88


1- - نهج البلاغه ، خطبه 127.

اعتدال مى داند كه نه بايد از آنان جلو زد و نه از ايشان عقب ماند. مى فرمايد:

«نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الوُسْطى ، بِها يَلحَقُ التّالى وَاِلَيها يَرجِعُ الغالى».(1)

ما تكيه گاه ميانه ايم، تكيه گاهى كه عقب مانده به آن مى پيوندد و پيش تاخته اهل غلوّ به آن بر مى گردد.

آنان كه از اين مرز ميانه روى و معيار قراردادن اهل بيت عليهم السلام فاصله بگيرند ، يا غلوّ مى كنند و به آنان مقام هايى قائل مى شوندكه در شأن خداوند است ، يا در اثر كوتاهى

ص: 89


1- - نهج البلاغه، حكمت 109.

در محبت و مودّت لازم ، به صف ناصبيان و دشمنان عترت مى پيوندند.

پس در دوستى و دشمنى هم بايد از افراط و تفريط كناره گرفت.

امام على عليه السلام در باره پيامد افراط و تفريط در دشمنى مى فرمايد:

«مَنْ بالَغَ فِى الخُصُومَةِ اَثِمَ ومَنْ قَصَّرَ فيها ظَلَمَ».(1)هر كس دشمنى را از حد بگذراند، گناه كرده است و هر كس در آن كوتاهى كند ، ستم كرده است.

ص: 90


1- - نهج البلاغه ، حكمت 298.

7 - در ستايش و نكوهش

مدح و ستايش، مورد پسند افراد است. نكوهش و ملامت هم ناخوشايند است. آنجا كه به قصد تشويق ، كسى را بستاييم، در او انگيزه و شوق مى آفرينيم و چون به قصد تنبيه انتقاد كنيم ، او را از كار ناپسندبازمى داريم. اين در حالت طبيعى و عادى است. امّا اگر مدح و ذمّ و ستايش و نكوهش بيش از اندازه باشد ، يا غرور مى آورد، يا دشمنى توليد مى كند.

وقتى مومن، آينه مومن است ، بايد خوبى و بدى او را مثل آينه به همان اندازه نشان

ص: 91

دهد ، نه كوچك تر و نه بزرگ تر، نه كمتر و نه بيشتر. اين نشان يك مومن متعادل است.

حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:

«اَلثّناءُ بِاَكثَرَ مِنَ الإستِحقَاقِ مَلَقٌ وَالتَّقصِيرُ عَنِ الإسْتِحقاقِ عِىٌّ اَوْحَسَدٌ».(1)

ستايش بيش از حدّ استحقاق ، تملّق و چاپلوسى است و كمتر از حدّ استحقاق، يا حسد است ، يا ضعف و درماندگى.

روزى كسى حضرت امير عليه السلام را به

ص: 92


1- - نهج البلاغه، حكمت 347.

صورت افراطى ستايش و تعريف كرد ، در حالى كه قلباً عقيده اى به امام نداشت. امام براى برملا ساختن نفاق او در اين ستايش بيش از حد فرمود:«من كمتر از آنم كه بر زبان مى آورى و برتر از آنم كه در دل دارى».(1)

گاهى اين زياده روى ، با انگيزه هاى دنياطلبى و مالى است و چه زشت است كه انسان با طمع مادى به ستايش هاى چاپلوسانه بپردازد. اين همان است كه در

ص: 93


1- - «اَنا دُونَ ما تقُولُ وفَوقَ ما فى نَفسِكَ» نهج البلاغه ، حكمت 83.

روايات آمده است كه به چهره ستايشگران خاك بپاشيد ، يعنى دوست نداشته باشيد متملّقانه به ستايش شما بپردازند ، چون چهبسا اين تعريف ها انسان را مغرور كند.

امير مومنان به مالك اشتر چنين توصيه مى كند:

«ثُمَّ رُضْهُم عَلى اَلاّ يُطْرُوكَ ولا يَبْجَحُوكَ بباطِلٍ لم تَفْعَلْهُ ، فاِنَّ كَثرَةَ الإطْراءِ تُحْدِثُ الزَّهوَ وتُدْنى مِنَ العِزّةِ».(1)

مردم را عادت بده كه تو را زياد تعريف و ستايش بيجا نسبت به كارى كه انجام

ص: 94


1- - نهج البلاغه، نامه 53 بند 34.

نداده اى نكنند ، چرا كه مدح و ستايش زياد ، عُجب و غرور و تكبّر مى آورد.به قول مولوى: «آدمى فربه شود از راه گوش».

8 - در مصرف و خوراك

اعتدال در مصرف امكانات و مواهب طبيعى، راهى براى مقابله و پيشگيرى از فقر و كمبودهاست. براى خود انسان نيز سازنده و تربيت كننده است. مصرف اگر از حدّ متعادل فراتر رود اسراف مى شود و اسراف زمينه ساز كمبودها و گرانى هاست.

در خوردن و آشاميدن نيز بايد متعادل

ص: 95

بود ، تا به قول سعدى نه از ضعف، جان انسان برآيد و نه از پرخورى حالت تهوّع دست دهد.(1)

امام على عليه السلام در ترسيم حالات قلب انسان (كه در واقع، تحليلى از جوهره آدمى و سرشت اوست) مى فرمايد:

«وَاِنْ جَهَدَهُ الجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ وَاِنْ اَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ».(2)

اگر گرسنگى آن را خسته كند ، ضعف

ص: 96


1- - نه چندان بخور كز دهانت برآيد نه چندان كه از ضعف، جانت برآيد
2- - نهج البلاغه، حكمت 108.

او را زمينگير مى سازد و اگر سيرى افراطى پيدا كند ، شكمبارگى او را رنج مى دهد.

پس نبايد پرخورى كرد و نه آن قدر گرسنگى كشيد كه بدن ناتوان شود ، بلكه بايد حق بدن را هم ادا كرد و در غذاى جسم ، متعادل بود. اين همان توصيه قرآن است كه «كُلُوا وَاشرَبُوا ولا تُسرِفُوا»(1)؛ بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد.اميرمومنان در توصيف يك برادر ايمانى كه در قديم داشته ، ويژگى هايى

ص: 97


1- - اعراف ، آيه 31.

برمى شمارد ، از جمله آن خصوصيات، يكى هم ميانه روى در مصرف است. حضرت مى فرمايد:

«كانَ خارجاً مِنْ سُلطانِ بَطْنِهِ، فَلا يَشْتَهِى ما لا يَجِدُ وَ لا يُكْثِرُ اِذا وَجَدَ».(1)

او از سلطه شكم خويش آزاد بود ، آنچه را نمى يافت هوس نمى كرد ، وقتى هم مى يافت، زياده روى نمى كرد.يعنى مصرف او دائر مدار داشتن و نداشتن نبود ، بلكه شيوه اش اعتدال بود ، چه در حالت داشتن و چه نداشتن.

ص: 98


1- - نهج البلاغه ، حكمت 289.

در نهج البلاغه، ماجرايى نقل شده كه اشاره به همين تعادل در بهره ورى از امكانات دنيوى دارد. حضرت على عليه السلام در بصره به عيادت يكى از يارانش به نام علاءبن زياد رفت. در آن ديدار ، چون خانه وسيع او را ديد ، فرمود:

«از اين خانه وسيع كه در دنيا دارى چه استفاده اى مى كنى؟ در حالى كه بهچنين خانه اى در آخرت نيازمندترى. البته اگر بخواهى مى توانى با همين خانه هم به آخرت برسى ، در اين خانه از مهمان پذيرايى كنى ، به خويشاوندانت احسان كنى و حقوق

ص: 99

شرعى آن را (مثل خمس و صدقات واجب) بپردازى ، كه اگر چنين كنى ، با اين خانه وسيع، آخرت را هم به دست آورده اى.»

علاء بن زياد در پاسخ گفت: اى اميرالمومنين! از برادرم عاصم بن زياد به تو شكايت دارم. حضرت پرسيد: مگر چهمى كند؟ گفت: جامه ساده اى پوشيده و از دنيا دست كشيده است. امام دستور داد او را فرا خوانند. چون نزد امام آمد ، حضرت خطاب به او فرمود:

«اى دشمنك خود! شيطان پليد خواسته تو را به اين وسيله سرگردان

ص: 100

كند. چرا به حال خانواده و فرزندانت رحم نمى كنى؟ آيا پنداشته اى كه خداوند ، استفاده از روزى هاى پاكيزه را بر تو حلال كرده ، امّا دوست ندارد از آنها استفاده كنى؟ تو بر خدا ناچيزتر ازاين هستى و كمتر از آنى كه خدا درباره تو چنين بخواهد!»

عاصم گفت: اى اميرمومنان! پس چرا خودت اين گونه لباس خشن مى پوشى و خوراك سخت و غيرلذيذ مى خورى؟

فرمود:

«واى بر تو ، من مثل تو نيستم. خداوند بر پيشوايان حق واجب ساخته كه خود

ص: 101

را در سطح مردم ضعيف قرار دهند تا فقر تهيدستان به آنان فشار نياورد.»(1)اين برخورد درس آموز حضرت امير، نشان مى دهد كه بايد در مصرف و خرج و بهره ورى از مواهب زندگى، تعادل داشت ، نه خانه و تشكيلاتى عريض و طويل درست است ، نه غارنشينى و ترك دنيا و رهبانيّت ، بلكه يك زندگى شايسته آن است كه هم «كف-اف» كند ، هم «عفاف» را تأمين نمايد.

ص: 102


1- - نهج البلاغه ، خطبه 209.

9-در سخن و سكوت

آن است كه از پرحرفى پرهيز شود ، و آنجا هم كه نياز به كلام است ، از سخن گفتن مضايقه نشود ، چه در مقام ارشاد مردم و نهى از منكر ، چه جواب از آنچه مى پرسند و دفاع از كسى كه مظلوم است.

امام على عليه السلام، علاوه بر اينكه زياده روى در سخن را موجب افزايش خطاها مى داند ، سكوت را موجب هيبت و وقار انسان دانسته مى فرمايد:

ص: 103

«مَن كَثُرَ كلامُهُ كَثُرَ خَطَوه...».(1)هر كس زياد حرف بزند ، خطايش زياد خواهد شد و هر كه خطايش افزون گردد ، از حياى او كاسته مى شود... و هر كس بداند كه سخن او نيز جزء عمل اوست ، كلامش كم خواهد شد، مگر در آنچه به او مربوط باشد.«بِكَثرَةِ الصَّمتِ تَكُونُ الهَيبَةُ».(2)

با سكوت بسيار، هيبت پديد مى آيد.

از سخنان ديگر آن حضرت چنين است:«از كسانى مباش كه پرحرفند و كم

ص: 104


1- - نهج البلاغه، حكمت ، 349.
2- - همان ، حكمت 224.

كار.»(1)

«هيچ خيرى در سكوت از حكمت نيست ، هيچ خيرى هم در سخن جاهلانه نيست.»(2)

«هر چه را نمى دانى مگو ، همه آنچه را هم كه مى دانى مگو.»(3)

«(بنده محبوب خدا) سخن مى گويد ومى فهماند ، و سكوت مى كند و سالم مى ماند.»(4)

ص: 105


1- - نهج البلاغه ، حكمت 150.
2- - همان ، حكمت 182.
3- - همان ، حكمت 382.
4- - همان ، خطبه 87 .

و آن برادر قديمى اش را (كه نكته اى هم از او آورديم) چنين توصيف مى كند:

«وكانَ عَلى ما يَسمَعُ احرَصَ مِنهُ على اَن يَتَكَلَّمَ».(1)

و بر شنيدن بيشتر از سخن گفتن ، حريص و مشتاق بود.كم گوى و بجز مصلحت خويش مگو

وز هرچه نپرسدت كسى ، پيش مگو

ص: 106


1- - نهج البلاغه، حكمت 289.

گوش تو دو دادند و زبانِ تو يكى

يعنى كه دو بشنو و يكى بيش مگو(1)مجموعه اين سخنان ، يك نكته را مى آموزد و آن رعايت اعتدال در سخن و سكوت است و شناختن اينكه كجا جاى كلام است و كجا جاى سكوت و در هر جا چه مقدار بايد سخن گفت و كجاست كه سكوت و دم فروبستن ، ناپسند است چرا كه گاهى به تضييع حقّى مى انجامد.

آن كه در سخن زياده روى مى كند ، ناچاربه هذيان گويى كشيده مى شود. اين مضمون كلام على عليه السلام است كه فرمود:

«مَنْ اَكثَرَ اَهْجَرَ».(2)

ص: 107


1- - بابا افضل كاشى.
2- - نهج البلاغه ، نامه 31 بند 91.

پرگوى ، بيهوده گوى گردد.

10 - در بيم و اميد

اميد بيش از حد ، انسان را غافل و مغرور مى سازد. بيم بى اندازه هم حالت يأس و بى انگيزگى پديد مى آورد. در تعاليم دينى توصيه شده كه مومن بايد در حالت بينابينِ«خوف و رجاء» باشد تا تعادلش در عمل، حفظ شود. در برنامه هاى تبليغى و تربيتى هم اعتدال در بيم و اميد خوب است. نه ترساندن افراطى صحيح است ، نه اميد دادن بيش از حد. اگر پيامبران الهى، هم مبشّر بوده اند ، هم مُنذر، براى حفظ اين تعادل بوده

ص: 108

است.

حضرت على عليه السلام اصحاب ارجمند پيامبر خدا را برخوردار از اين دو خصلت معرفى مى كند:

«خوف از عقاب و اميد به ثواب»(1). همينويژگى را در اوصاف متّقين نيز بيان مى كند(2) و ايجاد تعادل ميان اين بيم و اميد را اين گونه ترسيم مى فرمايد:

ص: 109


1- - «خَوفاً مِنَ العِقابِ و رجاءً لِلثَّوابِ» نهج البلاغه ، خطبه 97.
2- - «شَوقاً اِلَى الثَّوابِ و خَوفاً مِنَ العِقابِ» همان ، خطبه 193.

«اِنَّ العَبدَ انّما يكونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبّه عَلى قَدْرِ خَوفِه مِنْ ربِّهِ».(1)

بنده ، خوش گمانى اش به خدا ، به همان اندازه اى است كه از پروردگارش بيمدارد.

داشتن حالت بيم و اميد ، هم بازدارنده از گناه است، هم شوق آور نسبت به طاعت و بندگى. حتى گنهكاران نيز هر چند پرونده سياهى داشته باشند ، نبايد از رحمت خدا نااميد باشند ، چرا كه خداوند، وعده آمرزش داده است.

ص: 110


1- - نهج البلاغه، نامه 27.

در دعايى كه اميرمومنان در مراسم نماز باران به درگاه خداوند دارد ، اين گونه اظهار مى دارد: پروردگارا ، ما به درگاه تو روى آورده ايم، هم رغبت و اميد به فضل و رحمتتو داريم ، هم از عذاب و انتقام تو بيمناكيم:

«راغِبِينَ فى رَحمَتِكَ ، وَرَاجينَ فَضْلَ نِعمَتِكَ وَخائِفِينَ مِنْ عَذابِكَ ونِقمَتِكَ».(1)

اين اعتدال در بيم و اميد ، نسبت به ديگران هم بايد باشد. نه خوبان را مى توان براى هميشه خوب و برخوردار از رحمت الهى دانست و نه بدان را براى ابد ، نامه سياه

ص: 111


1- - نهج البلاغه، خطبه 143.

و نگون بخت شمرد. انسان اختيار دارد و مى تواند از خوبى به بدى يا از بدى به خوبىهجرت كند. حضرت مى فرمايد:

«نسبت به نيكان اين امت ، ايمن از عذاب خدا مباش، چون خداوند فرموده است: جز زيانكاران، از مكر خدا ايمن نمى شوند. و از بدان اين امّت هم مأيوس نباش كه به رحمت الهى نايل شوند ، چون خداوند فرموده است: جز كافران ، از رحمت و فضل الهى نااميد نمى شوند».(1)

ص: 112


1- - نهج البلاغه، حكمت 377 «لا تَأمَنَنَّ على خَيرِ هذه الأُمَّةِ عَذابَ اللّه ِ ...».

ممكن است نيكان بلغزند و دوزخى شوند و ممكن است عاصيان توبه كنند و بنده مقرّب پروردگار گردند. نه به آنان بايد بيش از حد اميد داشت و نه از اينان بيش از حد نااميد بود.

وقتى خوف و رجا به صورت اعتدال ، عامل مهمى در تربيت افراد است، بايد از همين دو عامل به نحو صحيح بهره گرفت. ترساندن بيش از حد ، مأيوس مى كند و اميد دادنِ افراطى هم غرور مى آورد. ولى توازنخوف و رجا سازنده است ، نه زمينگير مى كند ، نه بى خيال و خوش خيال بار

ص: 113

مى آورد.

اميرالمومنين عليه السلام در معرفى فقيه كامل و دين شناس راستين ، بر همين نكته تأكيد مى كند و مى فرمايد:

«الفَقيهُ كُلُّ الفَقيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النّاسَ مِنْ رَحمَةِ اللّه ِ وَلَمْ يُومِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللّه ِ وَلَمْ يُومِنْهُمْ مِنْ مَكرِ اللّه ِ».(1)فقيه كامل و راستين كسى است كه نه مردم را از رحمت و لطف الهى مأيوس و نوميد كند ، و نه آنان را از مكر (و مومخذه) خداوند، ايمن و خاطر جمع

ص: 114


1- - نهج البلاغه ، حكمت 90 .

سازد.

آن كه خيلى بترسد، اميد و انگيزه را از دست مى دهد ، كسى هم كه خيلى اميدوار باشد ، دل خوش مى دارد و خوش خيالانه دست از تلاش برمى دارد.

پرواز با دو بال بيم و اميد ، انسان را بالامى برد. در صورت افراط و تفريط، هر يك از اين دو بال بشكند يا ضعيف شود ، «پرواز موفق» صورت نخواهد گرفت.

در توصيه هاى دينى ما آمده است: به خدا چندان اميدوار باشيد كه اگر همه گناهان عالم را مرتكب شده باشيد ، اميد رحمت

ص: 115

داشته باشيد، در همين حال ، چندان از خدا بيمناك باشيد كه اگر طاعت جنّ و انس را هم داشته باشيد، از عذاب الهى ترسان و نگران باشيد.

غَرّه مشو كه مركب مردان مرد را

در سنگلاخ باديه ، پى ها بريده اندنوميد هم مباش كه رندان جرعه نوش

ناگه به يك ترانه به منزل رسيده اند(1)

11 - در غم و شادى

غمِ بسيار، شكننده و پير كننده است.

ص: 116


1- - عبدالرحمان جامى.

شادى بسيار هم غفلت آور است. توازن ميان حُزن و فَرح از ويژگى هاى انسان هاى كامل است.

خنده و گريه نيز از توابع غم و شادى است و در آن هم بايد ميانه روى را مراعاتكرد. به تعبير اميرمومنان عليه السلام: مومن ، مسرّت و شادى اش در چهره اوست و حزن و اندوهش در دل:

«المومِنُ بِشْرُهُ فى وَجْهِهِ وحُزْنُهُ فى قَلبِهِ».(1)

اين نوعى ايجاد تعادل در شادى ظاهرى

ص: 117


1- - نهج البلاغه ، حكمت 333.

و اندوه درونى است. مومن هر چند غم داشته باشد ، ضرورتى ندارد آن را براى ديگران آشكار سازد تا آنان هم اندوهگينشوند. خوب است كه چهره باز و گشاده را براى برخورد با ديگران نگه دارد و حزن و اندوه را به دنياى شخصى خويش اختصاص دهد.

خنده ام مى بينى و از گريه دل غافلى

خانه ما از درون ابر است و بيرون آفتاب

اولياى الهى ، هم غم داشتند هم شادى، هم گريه هم خنده ، ليكن هر يك به اندازه و دور از افراط و تفريط . چنانچه انسان در زندگى

ص: 118

دچار افراط شود به جايى مى رسد كه از شادى، خنده مستانه و قهقهه سر مى دهد و هيچ حريمى را مراعات نمى كند، تفريط هم ازقيافه عبوس و گرفته و پرهيز از هر نوع شادى و تفريح و مزاح سر در مى آورد. مرز ميان قهقهه و چهره عبوس، «تبسّم» است و روى باز و گشاده.

امام على عليه السلام در توصيف متّقين مى فرمايد:

«وَاِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوتُهُ».(1)

[ اهل تقوا ] اگر بخندد، صدايش بلند

ص: 119


1- - نهج البلاغه ، خطبه 193.

نمى شود.و در ويژگى پارسايان مى فرمايد:

«اِنَّ الزّاهِدينَ فِى الدُّنيا، تَبكى قُلُوبُهُم وَاِنْ ضَحِكُوا ، ويَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَاِنْ فَرِحُوا».(1)

زاهدان در دنيا ، هر چند كه مى خندند ، امّا دلشان گريان است و هر چند كه شادمانند ، اندوهشان بسيار است.

اگر اين تعادل باشد ، مفهوم «زهد» در وجود مومن تحقق مى يابد. حضرت امير عليه السلام

مى فرمايد: همه زهد در دو كلمه قرآن نهفته

ص: 120


1- - نهج البلاغه، خطبه 113.

است: يكى آنكه بر آنچه از دستت برود غصّه نخورى ، ديگرى آنكه براى چيزى كه مى يابى چندان خوشحال نشوى. هر كس بر گذشته اندوه نخورد و به آينده خيلى خوش و شادمان نباشد ، هر دو طرف زهد را به دست آورده است.(1)

تنظيم درستِ شادى و حزن نسبت به امور دنيوى و اخروى ، از جلوه هاى ديگر توازن در غم و شادى است. بعضى براى ازدست دادن اندكى از دنيا ، كوهى از غم بر دلشان مى نشيند، ولى اگر همه آخرتشان را

ص: 121


1- - نهج البلاغه، حكمت 439.

ببازند، عين خيالشان نيست. اين مصداقى از عدم تعادل در غم و شادى نسبت به ارزش ها است.

حضرت امير عليه السلام مى فرمايد:

«ما بالُكُم تَفرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنيا تُدرِكُونَهُ وَلا يَحْزُنُكم الكَثِيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحْرَمُونَه؟»(1)شما را چه مى شود كه براى اندكِ دنيا كه به دست مى آوريد خوشحال مى شويد ، ولى بهره فراوانى از آخرت كه محروم مى شويد ، شما را غمگين

ص: 122


1- - نهج البلاغه، خطبه 113.

نمى سازد؟

گرچه گفته اند: «خنده بر هر درد بى درمان دواست» و گرچه بعضى براى درمان افسردگى و پريشانى و بعضى بيمارى هاى جسمى ، به ترويجِ «خنده درمانى» مى پردازند. و اين تا حدّى درستاست و مزاح و تفريح و خنده ، نشاط آور است و رنج ها را مى برد ، ولى همين دارو ، اگر به صورت افراط درآيد ، دل را مى ميراند و از ياد خدا غافل مى سازد و وقار و هيبت انسان را مى برد.

ص: 123

12 - در سوءظن و حسن ظن

بدگمانى به ديگران، سبب مى شود كه همه حرف ها و رفتارهاى آنان را بر دشمنى ، غرض ورزى ، بد دلى و فساد حمل كنيم ورابطه ما با آنان گرم و صميمى نباشد. خوش گمانى هم موجب مى شود همه را خوب بدانيم و همه كارها را دوستانه و خيرخواهانه به حساب آوريم و به همه چيز با عينك خوشبينى بنگريم.

افراط در هر يك از اين ها زيان آور است. حدّ اعتدال، همان «واقع بينى» است. خوشبينى زيادى به همه، ساده لوحانه است

ص: 124

و موجب فريب انسان مى شود.

بدبينى افراطى هم سبب مى شود به هيچ كس اطمينان نكنيم و همه را بد بشناسيم.على عليه السلام مى فرمايد:

«الطُّمَأنِينَةُ اِلى كُلِّ اَحَدٍ قَبْلَ الإختِبارِ لَهُ

عَجْزٌ».(1)

اطمينان به همه ، پيش از آزمودنشان، ناتوانى است.

چنين اطمينانى ، حسن ظنِّ زيان آور است. مومن بايد هوشيار باشد و بدون شناخت و امتحان ، به كسى اطمينان و اعتماد

ص: 125


1- - نهج البلاغه ، حكمت 384.

كامل نداشته باشد. امروز بسيارى از مشكلات مردم، به خصوص در معاملات وقراردادها و ازدواج و... از همين نگاه ساده لوحانه و بى دقّتى سرچشمه مى گيرد.

يكى از معيارها در سوءظن يا حسن ظنّ به مردم، شرايط زمانه و جوّ عمومى جامعه است. اگر غلبه با خوبى و صلاح است، در چنين شرايطى سوءظن به كسانى كه از آنان بدى نديده ايم گناه است و اگر جوّ غالب ، بدى و فساد است خوشبينى مايه فريب ، و دليل سادگى و ابلهى است.

حضرت امير عليه السلام مى فرمايد:

ص: 126

«اِذَا اسْتَوْلَى الصَّلاحُ عَلَى الزّمانِ وَاَهْلِهِثُمَّ اَساءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ، وَاِذا اسْتَولَى الفَسادُ عَلى الزّمانِ وَ اَهْلِهِ، فَأحسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ.»(1)

هرگاه صلاح و خوبى بر زمان و مردم آن حاكم باشد، سپس كسى به ديگرى سوءظن داشته باشد، بى آنكه از او گناهى آشكار شده باشد ، در حق او ستم كرده است. و اگر بر زمانه و مردمش فساد حاكم باشد ، سپس كسىبه ديگرى خوشبين باشد ، خود را در

ص: 127


1- - نهج البلاغه، حكمت 114.

خطر و زيان افكنده است.

پس نه همه جا خوشبينى خوب است و نه همه جا و نسبت به همه كس بدبينى شايسته است. لازم است انسان ارزيابى دقيقى از جامعه و جوّ آن داشته باشد. در شرايط عادى ، بهتر است تا مى شود حرف يا عمل ديگران را «حمل بر صحّت» كرد، مگر آنكه جاى آن نباشد. حضرت مى فرمايد:

«هرگاه سخنى از زبان كسى خارج شد ، تا آنجا كه مى توان محمل خوبىبراى آن يافت، نبايد با بدبينى درباره آن قضاوت كرد.»(1)

ص: 128


1- - نهج البلاغه ، حكمت 360 «لا تَظُنَّنَّ بِكلمةٍ خَرَجَتْ مِن أحدٍ سُوءًا وانتَ تَجِدُ لَها فِى الخَيرِ مُحتَمَلاً».

درباره دشمن هم پس از صلح ، نبايد چندان خوشبين بود كه اين ساده لوحى است. حضرت در اين باره مى فرمايد:

«اى مالك!... وقتى با دشمنت صلح كردى ، از او بسيار بسيار برحذر باش ، چراكه دشمن گاهى نزديك مى شود و از درِ دوستى مى آيد تا تو را غافلگيركند. خيلى احتياط كن و در چنين موردى حسن ظن نداشته باش.»(1)

بدبينان افراطى ، چون همه را بد مى بينند ،

ص: 129


1- - همان ، نامه 53 «الحَذرَ كُلَّ الحَذَرِ مِن عَدُوِّكَ بَعدَ صُلحِهِ ...».

دچار انزوا مى شوند و از همه مى بُرند و خيالات بدبينانه درباره ديگران ، محيط را براى آنان دشوار وتحمّل ناپذير مى كند. پس بايد متعادل بود و واقع بين.

13-در برخورد كريمانه

عدّه اى خون را با خون مى شويند و بدى را با بدى پاسخ مى دهند.

بعضى هم كريم و بزرگوارند و بدى را با خوبى پاسخ مى دهند. اين نشان كمال روح است. قرآن هم توصيه مى فرمايد كه بدى را با خوبى و حسنه دفع كن، كه اگر چنين كنى خواهى ديد كه آن كه با تو دشمن است ،

ص: 130

دوست صميمى مى شود.(1)

رفتار پيامبر خدا و امامان و پيشواياندين نيز چنين بوده است. امّا بايد ظرفيّت و قابليّت طرف را هم در نظر داشت. اگر كسانى لايق اين خوبى و بزرگوارى نباشند ، از آن سوء استفاده مى كنند و چنين رفتارى را بر ناتوانى و ترس و ضعف حمل مى كنند. در اينجا برخورد كريمانه ، افراط و زياده روى است و بايد آن را ترك كرد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

«در برخورد با برادر دينى ات خود را

ص: 131


1- - فصّلت، آيه 34 «اِدفَع بِالَّتى هِىَ اَحسَنُ».

وادار كن كه وقتى او قطع رابطه مى كند ، تو بپيوند. وقتى او قهر و جدايىمى كند ، تو لطف و نيكى كن ، وقتى او بخل مى ورزد تو ببخش، وقتى او دورى مى گزيند تو نزديك شو ، وقتى او تندى مى كند تو نرمش نشان بده ، وقتى او خطا مى كند ، تو درگذر و عذرش را بپذير و چنان باش كه گويا تو بنده اويى و او صاحب نعمت بر توست»(1).

در ادامه، براى جلوگيرى از سوءاستفاده طرف مقابل و پرهيز از افراط در اين مسأله،

ص: 132


1- - نهج البلاغه، نامه 31 بند 100.

به شناخت زمينه و لياقت او اشاره مى كند ومى فرمايد:

«وَاِيّاكَ اَنْ تَضَعَ ذلِكَ فى غَيرِ مَوْضِعِهِ، اَوْ اَنْ تَفْعَلَهُ بِغَيرِ اَهْلِهِ».(1)

مبادا اين ها را در غير موردش، يا نسبت به كسى كه اهليّت آن (رفتار كريمانه) را ندارد، انجام دهى!

14 - در غيرت ورزى (غيرت بيجا)

غيرت ، از خصلت هاى بسيار ارزشمند براى مسلمان است. غيور بودن نسبت به همسر و ناموس ، مطلوب است. كوتاهى در

ص: 133


1- - نهج البلاغه، نامه 31 بند 100.

اين مسأله، به صورت بى تفاوتى نسبت به نگاه و رابطه ديگران با همسر جلوه مى كند. افراط در آن ، سر از سوءظن نسبت به همسر درمى آورد. حساسيّت بيش از حد داشتن در اين مسأله، فسادآور است و گاهى همسر را به لجبازى مى كشاند و اگر سالم و بى مشكل هم باشد ، او را به برخى فسادها وسوسه مى كند.

امام على عليه السلام مى فرمايد:

«اِيّاكَ والتّغايُرَ فى غَيرِ مَوضِعِ غَيْرَةٍ، فَإنَّذلِكَ يَدْعُو الصَّحيحَةَ اِلَى السَّقَمِ ،

ص: 134

وَالْبَريئَةَ اِلَى الرِّيبِ».(1)

مبادا در غير جاى غيرت، غيرت نشان دهى ، چرا كه اين كار ، زن سالم را به بيمارى و زن پاكدامن را به ترديد و شك [در سالم ماندن] مى كشاند.

بايد هوشيار و مراقب بود كه غيرت بيش از حد و افراطى، موجب گستاخى و پرده درى و حريم شكنى نگردد.

ص: 135


1- - نهج البلاغه، نامه 31 بند 119.

سخن آخر

تعادل و ميانه روى، بار انسان را در مسير زندگى سالم تر به مقصد مى رساند.

هر افراطى از يك سو به بيراهه مى كشاند ، هر تفريطى نيز از سوى ديگر رونده اين راه را از مقصد بازمى دارد.

دين اسلام ، دين وسط است ، مسلمان هم بايد در همين خط حركت كند.زندگى، جنبه ها و جهات مختلف دارد. دينى هم كه براى تأمين «معاش» و «معاد»

ص: 136

است ، برنامه هايش از توازن و تعادل برخوردار است. هم به نيايش شبانه با معبود فرا مى خواند، هم تلاش براى تأمين زندگى از راه حلال را جهاد مى شمارد ، هم خاكسارى و فروتنى را ارزش مى داند ، هم به عزّت و وقار و مناعت طبع يك مومن ارج مى نهد ، هم جهاد با دشمن را فريضه مى شمارد ، هم محبت و مهرورزى با خودى ها را تأكيد مى كند ، هم سعادت دنيا رادر چشم انداز قرار مى دهد ، هم حيات اخروى و ابدى را مقصد و منزلگاه نهايى معرّفى مى كند. اين ها نمونه هايى از برنامه هاى دين اسلام است كه گوياى جامعيت و اعتدال

ص: 137

است.

اميرالمومنين عليه السلام در تقسيم بندى وقت و برنامه ريزى ساعات روزانه مومن، هم نجوا با خدا را ، هم تلاش اقتصادى و معيشتى را و هم لذّت هاى حلال و آراستگى هاى زندگى را مطرح مى كند و حتى سفر يك خردمند را نيز بر سه محور «تأمين معاش» ، «گامى درمسير معاد» و «لذت و تفريح حلال» مى داند.(1)

ص: 138


1- - «وَليسَ لِلعاقِلِ اَن يكونَ شاخِصاً اِلاّ فى ثلاثٍ: مَرَمةٍ لِمَعاشٍ ، اَو خُطوَةٍ فى مَعادٍ، اَو لَذَّةٍ فى غير مُحَرَّمٍ» نهج البلاغه ، حكمت 390.

اين همان همه سونگرى، جامعيت و تعادل را در نگاه دين مى رساند.

باشد كه «اعتدال»، سرمشق امام على عليه السلام براى ما معرفت آموزانِ كلاس نهج البلاغه گردد.

عرفانمان حماسى و حماسه ما عرفانى شود، اخلاق ، ما را از دانش باز ندارد و علم، منهاى اخلاق براى ما بُت نگردد،

خدا گرايى، ما را بى اعتنا به بندگان خدا نسازد، و مردم گرايى، ما را از خدا غافل نكند.

(آمين)

ص: 139

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109